یادداشت های ایریت

ساخت وبلاگ
صدای منو می شنوید در یک روز تعطیل که فرداشم تعطیله و پسفرداشم تعطیله. چی شد که یادم افتاد بیام اینجا؟ پیتزای عزیزمو سفارش دادم، منتظرم برسه و برای قابل تحمل کردن این انتظار سخخخت که از سخخختترین انتظا یادداشت های ایریت...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iritta بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت: 14:45

براتون بذارید از اسباب کشی بگم! حدودا یک هفته ست که در منزل نو مستقر شدم. این دفعه تمام بار اسباب کشی روی دوش خودم بود ! خودِ خودم ! تنهایی اسباب کشی کردم. حتا اگر کامیون داشتم ممکن بودم خودم بار بزنم یادداشت های ایریت...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iritta بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت: 14:45

می خوام فقط و فقط و فقط و فقط فردا رو طبق برنامه عمل کنم. فقط فردا! بعد از این که فردا تموم شد، میام می نویسم اینجا که موفق بودم یا نه و از حسم می گم.

یادداشت های ایریت...
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iritta بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت: 14:45

هرکس می تونه در اندازه ی خودش خیلی خیلی خیلی احمق و بی مغز و بیخود و به درد نخور و پست باشه!!

یادداشت های ایریت...
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iritta بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت: 14:45

راه می رف. تند تند راه می رفت. همیشه تند تند راه می ره. نمی تونم بهش برسم. نفسم می گیره. خودش اما نه. پله ها رو دو تا یکی، شایدم سه تا یکی نمی ره بالا. یکی یکی می ره بالا اما اونقدر تند می ره که نمی رسم بهش. تند تر می رم. نفسم بالا نمیاد. نمی رسم بهش. با دست جمعیتُ می زنم کنار، نمی رسم بهش. یکی اسمشُ بلند به زبون میاره، گوشامُ تیز می کنم. ازم دور تر شده. دیگه مطمئن نیستم خودشه. گوشامُ می گیرم فقط راه می رم. تند راه می رم. گمش کردم. تند تر راه می رم. پام می گیره به گوشه ی کیف لعنتی یه آدم لعنتی تر. سکندری می خورم. از این جا فقط کفش های معلومه. زمین سرد استخون گونه مُ منجمد کرده. قد می کشم روی انگشتای پام. گم ش کردم. می خوام اسمشُ بلند بگم. بگم فلانی وایسا. یه دست میاد جلوی  دهنمُ می گیره. گم ش کردم.  + نوشته شده در  یکشنبه دهم دی ۱۳۹۶ساعت   توسط ایریت  |  یادداشت های ایریت...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iritta بازدید : 25 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 20:16

می خوام بگم { گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود } از وقتی به دنیا اومدم تا 15 سالگی لندن زندگی می کردیم. عاشق اسکاتلند (شمال انگلستان) بودم و مهم ترین و تنها هدف زندگیم این بود که در دانشگاه ادینبرگ (پایتخت اکستانلند) درس بخونم. توی 15 سالگی که برگشتیم ایران، دبیرستانُ به سختی گذروندم و منتظر بودم تا بعد از دوره ی دبیرستان برای دانشگاه محبوبم اقدام کنم. دانشگاه زیبای حیرت انگیز که چشم نواز ترین ساختمان دنیا رو داشت. بعد از تموم شدن دوره ی دبیرستان با پدرم رفتیم ادینبرگ و کارهای اولیه برای پذیرش و تحصیل رو انجام دادیم. چند ساعت قبل از پرواز راه افتادیم. مادرم قرار بود من و پدرمُ برسونه فرودگاه. ترافیک همیشگی... ماشین مون پنچر شد. بخش قابل توجهی از وقتمونُ برای گرفتن آژانس و جمع و جور کردن ماشین پنچرمون، از دست دادیم. بالاخره سوار آژانس شدیم و یه نفس راحت کشیدیم که یهو ماشین محترم خراب شد و باز هم وقتُ از دست دادیم. وقتی رسیدیم فرودگاه هواپیما پرواز کرده بود و من مونده بودم با یه عالمه حیرت و فکی که باز مونده بود و هر طور حساب می کرد نمی تونست بسته شه. این شد که من نرسیدم به ثبت نام دانشگاه محبوبم و تحصیلات دانشگاهیُ توی ایران تموم کردم. به همین سادگی! همینقدر الکی. حتی بیشتر از این !! و الان اینجام ! دقیقا همینجا ... + نوشته شده در  چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۶ساعت   توسط ایریت  |  یادداشت های ایریت...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iritta بازدید : 14 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 21:39

یلدا تنهایی رو بیش تر به رخم کشید امشب...
یادداشت های ایریت...
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iritta بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 8:58

خب... خب... خب... سلام! بعد از یک مدت طولانی، درست و حسابی بلاگفا نیومدن، اومدم تا یک گپ و گفت حسابی بکنم و هی بگم و بگم. از کجا شروع کنم؟ آها! از اون جا که اخراج شدم از کار قبلی. همونطور که توی یکی از پست های اخیر اشاره ی صریح و ناگهانی کرده بودم، از کار قبلی، یعنی خبرنگاری و نوشتن در نشریه اخراج شدم. این که چرا اخراج شدم رو بعدا توی یه پست دیگه مفصل شایدم غیر مفصل توضیح می دم. اما حتما توضیح می دم. (قابل توجه 8 نفری که زیر اون پست با بهت و نگرانی کامنت گذاشته بودن که ع! چرا؟ و اون یک نفری که کامت گذاشته بود چه بهتر! تورو چه به نشریه بازی.)  در هر صورت الان یه کار جدید که قبلا تجربهش نکرده بودم اُ شروع کردم. کار جدیدم در یک سالن تئاتره که نمی گم کدوم سالن تئاتره. توی بخش روابط عمومی. به هیجان انگیزی شغل قبلیم قطعا نیست اما بد هم نیست. بالاخره زندگی خرج داره. بعدا بیشتر از شغل جدید و همکاران جدیدم خواهم گفت. در این مدت یک بار تا پای نامزدی رفتم و در روز های آخر احساس کردم نه! اونقدر که باید طرف مقابلمو دوست ندارم. برای همین علی رقم میل باطنی و ظاهری خانواده (من نه ها!) و اطرافیان و علی رقم بهت و پوکر فیس شدن همه من گفتم نه. درست در وقت اضافه. و خب از تصمیم دیرهنگامم خیلی خیلی راضی ام. هرچند که این تصمیم درست اما بد موقع تبعات خوبی نداشت و دلگیری و فلان و بهمان پیش اومد. یعنی می خوا یادداشت های ایریت...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iritta بازدید : 27 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 22:07

خب... یه دوست قدیمی بود که خیلی گشتم دنبالش. اما پیداش نکردم. نه تنها دوست قدیمی رو پیدا نکردم، بلکه خودمم گم کردم. گم شدم بین همه ی آدمهایی که یک روز از کنارم گذشتن و من حتی ندیدمشون. آدمها رو باید خوب نگاه کرد. خوب! نمی دونم تا حالا دنبال دوستای قد یادداشت های ایریت...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iritta بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 28 آبان 1396 ساعت: 19:03

آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اسلامی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آتنا اصلانی. آنها اصلان یادداشت های ایریت...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های ایریت دنبال می کنید

برچسب : آتنا,اصلانی, نویسنده : iritta بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 16:22